خاطرات جا مانده
1-راهپیمایی یا هماپیمایی-2- زهرا خانوم ی روز که میخواست بره راهپیمایی با بابایی همش میگفت آخ جون میخوام برم هواپیمایی هواپیما نگاه کنم گفتیم میره برمیگرده و میفهمه که بابا این راه+پیماییه نه هوا+پیمایی ...خلاصه رفت و برگشت گفتم دخملی خوش گذشت گفت"آره ولی شلوغ بود نتونستم سوار هواپیما بشم" حرف دخمل من یکیه 2-مامان ماهی ،بابا ماهی ،مهمون ماهی ها... اولین ماهی عید که پیدا شد تو کاکی زهرا داشت چون باباش از بس زهرا جون عشق ماهی بود از شهر کناریمون که ی هفته زودتر از اینجا آورده بود براش خرید.خلاصه زهرا دید ماهی تنبل "اسم ماهی زهرا جون"تنهاست رفت ی ماهی دیگه خرید همینکه این دو ماهی کنار هم قرار گرفتن زهرا که اختلاف جثه...